صراط

ای کـــــه مـــــــــرا خوانــده ای راه نشـــــــانم بــــــده..

صراط

ای کـــــه مـــــــــرا خوانــده ای راه نشـــــــانم بــــــده..

مشخصات بلاگ
صراط

گر بعد از رحلت رسول‌ الله (ص) ظهر حکومت اسلام به غروب خونین
شهادت حسین بن علی (ع) و شب بی‌قمر غیبت انجامید، این بار
امام (ره) فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد
و این خود نشانه‌ای است بر این بشارت که این بار خداوند اراده کرده است
تا حزب ‌الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند. شهید آوینی

آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حاج احمد متوسلیان-دوکوهه» ثبت شده است



در جریان مرحله ی دوم عملیات بیت المقدس ترکشی به اندازه ی نصف کف دست و به تعبیر خود حاج احمد متوسلیان ، ترکش نقلی ، به ران پایش اصابت کرد و او مجروح شد. خب به هر حال جنگ است و مجروحیت هم دارد ،اما داستان مداوای حاج احمد شنیدنی است:

پرستار نگاهی به صورت رنگ پریده و لب های ترک برداشته ی حاج احمد  و بعد به پای زخمی اش انداخت و گفت:

- برادر! اجازه بدین داروی بی هوشی تزریق کنم، این طوری کمتر درد می کشید .

حاج احمد بی معطلی گفت:

- نه خواهر ! بی هوشم نکن! دارو تو نگه دار برای اونایی که زخم های عمیق تری دارند.

پرستار با ناراحتی گفت:

- عمیق تر؟ ترکش به این بزرگی توی گوشت رون شما فرو رفته ، درد این جراحی فیل رو از پا در میاره !

حاجی خودش را از تخت پایین کشید و گفت:

- اصلا من احتیاج به درمان ندارم، بر می گردم خط.

پرستار دنبال حاجی دوید و گفت:

- صبر کنین! منو ببخشین. و سریعا پزشک جراح را در چادر حاضر کرد.

غلغله ای به پا شده بود هر کس می خواست یک جوری حاج احمد را نگه دارد. پزشک جراح خواهش کرد:

- اجازه بدین همین جا هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم ، با این وضع دووم نمیارین. خلاصه حاجی راضی شد و برگشت روی تخت. دکتر ها هم مشغول جراحی شدند و با چاقوی تیز، ران پای حاجی شکافته شد. حاج احمد چشم هایش را بست و دندان هایش را روی هم فشار می داد. او با سر سختی عجیبی درد را شرمنده ی خود کرد و بر آن فائق آمد.

بعد ها خود حاج احمد علت این مقاومت را اینگونه بیان می کند:

ترسیدم که اگه بی هوشم کنن، در حالت بی هوشی مسائل محرمانه ی نظامی از دهنم خارج شه و به این طریق به عملیات ضربه بزنم.


  • قاصد



حاج احمد! دل دوکوهه برایت تنگ است. دل بسیجی ها. بی تو چرا دروغ؟ سخت می گذرد به ما! این همه سخنران، هیچ کدامش تو نیستی. این همه جبهه، در هیچ کدامش تو نیستی. این همه جنگ، جناب فرمانده! نیستی، نیستی، نیستی! بی تو ما «این عمار» شنیدیم باز هم از علی. چقدر باید تلفات دهیم تا چرتت پاره شود؟! می شنوی… می بینی… کاش به جای خواب، مفقودالاثر بودی تا می گفتمت: «خب لااقل حرفی بزن، مرد حسابی». خسته شدیم از دست اصول گرایان، اصلاح طلبان، خودمون! صورت روزگار، سیلی تو را می خواهد. باید بلند شوی و سینه خیزمان کنی گرد صبحگاه ظهور. می ترسم ما را کوچک بار بیاورند اهل سیاست. ما تو را می خواهیم. ما تو را دوست داریم. من تو را دوست دارم. آخه بگو اینجا جای خوابه؟ نه بگذاری کسی از در تو بیاد، نه بگذاری کسی از در بره بیرون! حاج احمدی دیگه. چی کارت کنم؟ دارم محکم تایپ می کنم تا با صدای دکمه های کیبورد بیدار شی. شلوغ کنید بچه ها! سر صدا کنید! داد بکشید! پارسال، ما هوای حاج احمد رو داشتیم، امسال نوبت اونه. آخه بچه ها! من نمی دونم این چه راهیان نوریه که توش «انتهای افق» نیست؟! فکه هست، اما مکه نیست، مدینه نیست، قدس نیست. دوکوهه هست، اما حاج احمد نیست؟! بازی دراز هست، اما سرزمین حجاز نیست؟! کرخه نور هست، اما فرمانده ظهور نیست؟! تا کی جنوب؟! تا کی غرب؟! پس حاج احمد چه می شود؟! ما خوابیم یا سردار؟! او که برای ما سنگ تمام گذاشت، او که فحش تندروی از ولایت فقیه را خورد اما نگذاشت به ما بد بگذرد، او که مهربان بود، او که اخم داشت… ما برایش چه کرده ایم؟! اصلا یک سئوال؛ الان حاج احمد کجاست؟! دقیقا کجاست؟! اگر به سردار بد می گذرد، وای بر ما

  • قاصد

حاج احمد! دل دوکوهه برایت تنگ است. دل بسیجی ها. بی تو چرا دروغ؟ سخت می گذرد به ما! این همه سخنران، هیچ کدامش تو نیستی. این همه جبهه، در هیچ کدامش تو نیستی. این همه جنگ، جناب فرمانده! نیستی، نیستی، نیستی! بی تو ما «این عمار» شنیدیم باز هم از علی. چقدر باید تلفات دهیم تا چرتت پاره شود؟! می شنوی… می بینی… کاش به جای خواب، مفقودالاثر بودی تا می گفتمت: «خب لااقل حرفی بزن، مرد حسابی». خسته شدیم از دست اصول گرایان، اصلاح طلبان، خودمون! صورت روزگار، سیلی تو را می خواهد. باید بلند شوی و سینه خیزمان کنی گرد صبحگاه ظهور. می ترسم ما را کوچک بار بیاورند اهل سیاست. ما تو را می خواهیم. ما تو را دوست داریم. من تو را دوست دارم. آخه بگو اینجا جای خوابه؟ نه بگذاری کسی از در تو بیاد، نه بگذاری کسی از در بره بیرون! حاج احمدی دیگه. چی کارت کنم؟ دارم محکم تایپ می کنم تا با صدای دکمه های کیبورد بیدار شی. شلوغ کنید بچه ها! سر صدا کنید! داد بکشید! پارسال، ما هوای حاج احمد رو داشتیم، امسال نوبت اونه. آخه بچه ها! من نمی دونم این چه راهیان نوریه که توش «انتهای افق» نیست؟! فکه هست، اما مکه نیست، مدینه نیست، قدس نیست. دوکوهه هست، اما حاج احمد نیست؟! بازی دراز هست، اما سرزمین حجاز نیست؟! کرخه نور هست، اما فرمانده ظهور نیست؟! تا کی جنوب؟! تا کی غرب؟! پس حاج احمد چه می شود؟! ما خوابیم یا سردار؟! او که برای ما سنگ تمام گذاشت، او که فحش تندروی از ولایت فقیه را خورد اما نگذاشت به ما بد بگذرد، او که مهربان بود، او که اخم داشت… ما برایش چه کرده ایم؟! اصلا یک سئوال؛ الان حاج احمد کجاست؟! دقیقا کجاست؟! اگر به سردار بد می گذرد، وای بر ما

  • قاصد