رهبر ایران می تواند نقشه هایی را که بهترین ذهن ها با صرف بیشترین بودجه ها در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته اند،با یک سخنرانی یک ساعته خنثی کند.(کاندولیزا رایس،وزیر خارجه ی سابق آمریکا)
رهبر ایران می تواند نقشه هایی را که بهترین ذهن ها با صرف بیشترین بودجه ها در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته اند،با یک سخنرانی یک ساعته خنثی کند.(کاندولیزا رایس،وزیر خارجه ی سابق آمریکا)
اگر سینما بخواهد جذابتر شود، فقط باید عمیقتر شود. آن موقع است که صنعت و حتی فن آن رونق میگیرد. بعضیها فقط مدیر هنرِ سینما هستند، به پول و سرگرمی آن هم کاری ندارند. میدانم اگر هنرمندانهتر باشد، جذابیت آن هم بیشتر است، اما او عشق هنر را دارد و این زیبایی، جذابیت دارد. حال اگر سینما بخواهد هنر، صنعت یا سرگرمی باشد، باید عمیقتر باشد، باید بیشتر به ژرفای روح انسانها رسوخ کند.
رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى
است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان
ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد
میشود. یک نقطهى اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکانپذیر نیست؛
کار درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، میتواند
لیبرالیسم باشد، میتواند کاپیتالیسم باشد، میتواند کمونیسم باشد، میتواند
فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئلهى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد.
بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالى / ۱۳۹۱/۰۷/۲۳
یکى از عیوب ما و جوامع ما در طول زمان این بوده است که گاهى فرهنگ خود را متاثر میکردیم از فرهنگ بیگانگان. کسانى این را در میان جامعهى ما و کشور ما به عمد ترویج کردند؛ ما را سوق دادند به سمت زندگى کسانى که دل و جانشان خالى بود از نور معنویت؛ در سبک زندگى، در کیفیت پوشش، در کیفیت راه رفتن، در کیفیت معاشرتها و ارتباطات اجتماعى. اگر هم کسى به آنها اعتراض کرد، گفتند که دنیا امروز اینجورى است. در حالى که قرآن به ما مىآموزد: «و
ان تطع اکثر من فى الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم
الا یخرصون». آنچه که انسان جا دارد آن را فرا بگیرد و اگر لازم بود، از آن
تقلید کند، عبارت است از طریق هدایت؛ «صراط الذین انعمت علیهم»؛ از
خداى متعال میخواهیم که ما را هدایت کند به راه کسانى که به نعمت الهى
واصل و نائل شدهاند؛ این است که باید از آن تبعیت و پیروى کرد. اما اینکه
حالا اکثریت مردم دنیا اینجور حرف میزنند، اینجور حرکت میکنند، اینجور
رفتار میکنند، ما باید عقل خودمان را، دین خودمان را، هدایت الهى را معیار قرار دهیم براى رد و قبول. امت مومن و مسلم آن امت و ملتى است که معیار را از قرآن میگیرد، از هدایت الهى میگیرد.
جامعهى مسلمان ما تا قبل از سالهاى پیروزى انقلاب، با اینکه علاقهمند به قرآن بود، عاشق قرآن بود، اما مانوس با قرآن نبود.
این هم از برکات انقلاب است که جوانهاى ما، صاحبان صوت و ذوق و هنر تلاوت و
استعداد و آمادگى براى فراگیرى، بحمدالله در این میدان وارد شدند و پیشرفت
کردند. ولى اینها مقدمه است؛ مقدمهى براى فهم قرآن و تخلق به اخلاق قرآن.
یک مسئله، مسئلهى احترام ظاهرى و
پاسداشتن از حرمت قرآن است به معناى الفاظ قرآن، اصوات قرآنى؛ این در جاى
خود چیز محترم و مهمى است. مسئلهى بالاتر، تخلق به اخلاق قرآنى است؛ سبک
زندگى را منطبق با قرآن قرار دادن.
حاج احمد! دل دوکوهه برایت تنگ است. دل بسیجی ها. بی تو چرا دروغ؟ سخت می گذرد به ما! این همه سخنران، هیچ کدامش تو نیستی. این همه جبهه، در هیچ کدامش تو نیستی. این همه جنگ، جناب فرمانده! نیستی، نیستی، نیستی! بی تو ما «این عمار» شنیدیم باز هم از علی. چقدر باید تلفات دهیم تا چرتت پاره شود؟! می شنوی… می بینی… کاش به جای خواب، مفقودالاثر بودی تا می گفتمت: «خب لااقل حرفی بزن، مرد حسابی». خسته شدیم از دست اصول گرایان، اصلاح طلبان، خودمون! صورت روزگار، سیلی تو را می خواهد. باید بلند شوی و سینه خیزمان کنی گرد صبحگاه ظهور. می ترسم ما را کوچک بار بیاورند اهل سیاست. ما تو را می خواهیم. ما تو را دوست داریم. من تو را دوست دارم. آخه بگو اینجا جای خوابه؟ نه بگذاری کسی از در تو بیاد، نه بگذاری کسی از در بره بیرون! حاج احمدی دیگه. چی کارت کنم؟ دارم محکم تایپ می کنم تا با صدای دکمه های کیبورد بیدار شی. شلوغ کنید بچه ها! سر صدا کنید! داد بکشید! پارسال، ما هوای حاج احمد رو داشتیم، امسال نوبت اونه. آخه بچه ها! من نمی دونم این چه راهیان نوریه که توش «انتهای افق» نیست؟! فکه هست، اما مکه نیست، مدینه نیست، قدس نیست. دوکوهه هست، اما حاج احمد نیست؟! بازی دراز هست، اما سرزمین حجاز نیست؟! کرخه نور هست، اما فرمانده ظهور نیست؟! تا کی جنوب؟! تا کی غرب؟! پس حاج احمد چه می شود؟! ما خوابیم یا سردار؟! او که برای ما سنگ تمام گذاشت، او که فحش تندروی از ولایت فقیه را خورد اما نگذاشت به ما بد بگذرد، او که مهربان بود، او که اخم داشت… ما برایش چه کرده ایم؟! اصلا یک سئوال؛ الان حاج احمد کجاست؟! دقیقا کجاست؟! اگر به سردار بد می گذرد، وای بر ما
آسوده بخواب علیرضا، آسوده بخواب آرمیتا اینجا دنیا علیه شماست. اینجا هر روز پرونده اتهامات شما و پدرانتان سنگینتر می شود.
یک روز برچسب افراطی بودن و یک روز برچسب کم سوادی و امروز مباح دانستن خون پدرانتان. اینجا زیبا کلامی گفت اسرائیل، قاتل پدرانتان را به رسمیت می شناسم. اینجا هر روز چهره شیطان را بزک می کنند و چهره شما را اهریمنی. لابد فردا نوبت دادگاهی شدن شماست...
صادق زیبا کلام عضو هیات علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه علت دشمنی رژیم صهیونیستی با ایران بدین خاطر است که ما میخواهیم آنان را محو کنیم، گفت: من کشور اسرائیل را به رسمیت میشناسم چرا که سازمان ملل آن را به رسمیت شناخته است.
نکته جالب: دبیر دفتر سیاسی جمعیت دانشجویان حامی عدالت اسلامی هم گفتند اخیراً درصد اخراج و منع تدریس اساتید مذهبی افزایش پیدا کرده و در مقابل پرونده کار برخی از اساتید با پرونده های معلوم الحال بازتر شده است....
سوالی مدتی در ذهن من بود و آن این که: «آیا سینمای دفاع مقدس، مقدس است»؟ در این که «دفاع مقدس» مقدس بود، تردیدی نیست. انسان هایی عزیزترین سرمایه وجود خویش، یعنی جان شان را، در راه تحقق آرمانی مقدس و دفاع از مرزهای اسلامی و مردم خود فدا کردند. طبعا این دفاع، دفاعی مقدس است. اما آیا سینما، هم می تواند «مقدس» باشد؟ مگر نه این که سینما حرفه ای است در میان سایر حرفه ها، و صنعتی در میان صنعت ها و هنری در میان هنرها؟ مگر در این حرفه وسوسه شهرت و شهوت و ثروت نیست؟ مگر افرادی که وارد این حرفه می شوند، فداکاری یا جانفشانی خاصی انجام می دهند که بگوییم کارشان «مقدس» است؟ ممکن است بگویند وقتی «موضوع» فیلمی «مقدس» باشد، طبعا آن فیلم هم «مقدس» خواهد بود. اما فیلم های بسیاری داشتهایم که به «موضوعات مقدس» پرداختهاند اما چندان «قداستی» در آنها احساس نشده است. ضمن این که حتی وقتی موضوع فیلمی مقدس است، باز هم بحث منافع مادی می تواند مطرح باشد. هیچ کس رایگان فیلمی با مضامین «مقدس» نمی سازد که این کار را بخواهیم یک فداکاری و جانفشانی، مانند آنچه در دفاع مقدس رخ داد، محسوب کنیم. و به راستی وقتی انگیزه منافع مادی باشد، ساختن «فیلم مقدس» چه فضیلتی بر ساختن «فیلم غیر مقدس» دارد؟
به نظرم در این میان با یک معیار می توان برای ساخت فیلم، فضیلت اخلاقی قائل بود. و آن این که بپرسیم آیا فیلمساز با ساخت این فیلم «هزینه» داده است یا صرفا «نفع» برده است؟ مثلا فرض کنید یک نفر یک فیلم عظیم و باشکوه در مورد دوره کودکی پیامبر(ص) بسازد. طبعا همه از چنین فردی ستایش و تمجید خواهند کرد. او «صلح کل» خواهد بود و «قبه نور» و عزیز و محبوب. در داخل و خارج. یا مثلا وقتی کسی در مورد ماجراهای یک خانواده سنتی و اصیل یزدی یک فیلم خوش رنگ و آب می سازد، طبعا همه ستایش می کنند. و البته این فیلم ها در جای خود می تواند کارهای ارزشمندی باشد.
اما وقتی کسی در موضوع گروهکهای مسلح جدایی طلب فیلم می سازد، وقتی شرایط ملتهب اول انقلاب را که هنوز محل نزاع بسیاری است به تصویر میکشد، وقتی جنایت های گروهک ها را برملا میکند، وقتی ادعای مظلومیت تاریخی جدایی طلبان را بی اعتبار می کند، در واقع دارد در دفاع از انقلاب خطر می کند. دارد هزینه میدهد. دارد وسوسه محبوبیت بین اپوزیسیون و خیال جایزه بین المللی را زیر پا له می کند. دارد طعن و ناسزای مخالفان نظام و انقلاب را به جان می خرد. و بالاتر از همه اینها، با توجه به این که گروهک های مسلح جدایی طلب هنوز فعال هستند، دارد امنیت خود و خانواده اش را، چه در داخل چه در سفرهای خارجی، به مخاطره می اندازد.
«چ» ابراهیم حاتمی کیا، فضیلت های فنی و هنری و مضمونی بسیار دارد. یکی از بهترین سکانس های تاریخ سینمای ایران را دارد. برای من اما، مهمترین فضیلت این فیلم، «فضیلت اخلاقی»اش بود. این فیلم نشان داد وقتی حاتمی کیا به فرزندان شهدا می گوید «دعا کنید در بستر عافیت نمیرم» در این سخن خود کاملا جدی است. نشان داد که «حاتمی کیا» در ادای دین به انقلاب و امام، یک سر و گردن از بسیاری از هم نسلان خود بالاتر ایستاده است.
انقلاب به فرزندانی «جسور» و «وفادار» نیاز دارد. آنکه «جسارت» دارد، ممکن است در جایی هم «تندی» و «سرپیچی» کند. اما «وفاداری»اش او را حفظ می کند. در مقابل آن که «جسارت» ندارد، حتی اگر «وفادار» هم باشد، در میدان معرکه و خطر به هیچ دردی نمی خورد. صرفا سیاهی لشکری است برای دوران عافیت. حاتمی کیا با «چ» بار دیگر نشان داد که «جسارت» و «وفاداری» را با هم دارد.
هرچه بخواهند شخصیت مرد والا مقداری همچون او را در اذهان خراب کنند نخواهند توانست. سالها او را در کنار بنلادن نهادند و در خبری جعلی همکار وی معرفی کردند. در رسانههای خودفروخته ی عربی، او را بنلادن شیعی نامیدند. حتی برای ایجاد اختلاف میان شیعه و سنی او را مسئول ترویج شیعه در حماس و جهاد اسلامی معرفی کردهاند!