سردار هور
شاید خیلی از شما ها به این منطقه که خیلی از مردان بی ادعا را در دل خود جای داد آشنا
باشید؛ من فقط بعنوات یادآوری به یاد شما میاورم که سردار شهید محمد ابراهیم همت یکی
از آنهاست اما بنا دارم در این مجال کوتاه از کسی بگویم که اولین نفری بود که قدمهای
مستحکم خود را به هورالهویزه (هورالعظیم) گذاشت وآخرین کسی بود که استخوانهایش را
بعد از چندین سال چشم انتظاری به خانواده اش برگرداند آری از شهید سردار بی نشان علی
هاشمی میگویم همان علی هاشمی که وقتی بیسیمچی شخصی به نام مهدی میگوید از
مهدی به فرماندهی وآن طرف جواب میگوید به گوشم. ومهدی با حرارتی زیاد سوال می کند
حاجی جان کجائید ؟چرا عقب نمیاین؟حاجی در جواب میگوید آقا جان عقبه با شما ومهدی
سوال میکند حداقل بگو تو چه موقعیتی هستی؟نقل بریزیم؟علی هاشمی جواب میدهد نه آقا
موقعیت بهشتیم ملائک میریزند مهدی با التماس میگوید حاجی مفهم نیست با کد صحبت کن ،
تنهایی؟علی هاشمی میگوید مهدی جان نه همه هستند حمید ومجید سیلاوی،سالمی ،سید
نور ،مهدی میگوید حاجی جان زهرا(س)برگردید قرارگاه خالی میشه ها؟علی درجواب میگوید
مهدی جان قرارگاه باشما قرار ما با خداست ،مرد مومن من تو نیزارم همه هستن تمام .مهدی
صدا میزند حاجی حاجی حاجی بگوشم پشت خطی؟خاتم 4به گوشم برگردیداما هم شهید
مهدی نریمی بیسیمچی فرماندهی در تاریخ ۴/۴/۶۷درهور میماند وهم سردار هور علی
هاشمی.حالا سردار هور را میخواهی بهتر بشناسی ؟باید زندگی کردن در هور را در فصول
مختلف آب وهوایی زندگی کنی خصوصا در تیر ومرداد ماه روی جاده خندق در جزیره مجنون
شمالی در 50سانتی گراد بالای صفر ورطوبت بیش از 70درصد زندگی کنی تا بدانی شهدای
عملیاتهای خیبر وبدر چگونه در میان نیزارها در سختترین شرایط درگیری درراه حفظ اسلام
وحریم ولایت جان باختند هر وقت به روزهای زندگی در هور برمیگردم ویاد آن شرایط سخت
می افتم یاد این جمله علی هاشمی مرا در خودم فرو می بردعلی هاشمی که هور به مانند
کف دست وشاید بهتر بگویم بهتر سوسنگرد واهواز میشناخت چگونه شد که میگوید عقبه با
شما آری این جمله معنا ومفهوم زیادی دارد یعنی مراقب باشید دشمن تحت هر شرایطی
برای تخریب وبه انحراف کشیدن عرصه دفاع مقدس که یادآور ایثارگری ها ومقامت وگذشت
حماسه عاشورا میباشد را به فراموشی بسپارد وقتی به اهواز دعوت شده بودم دریادواره
علی هاشمی دختر او پشت تریبون خیلی عاشقانه وعارفانه صدا زد بابا منتظر بودم تا بیائی
دست در دست به دانشگاه بروم اکنون که آمدی جانم به قربانت