صراط

ای کـــــه مـــــــــرا خوانــده ای راه نشـــــــانم بــــــده..

صراط

ای کـــــه مـــــــــرا خوانــده ای راه نشـــــــانم بــــــده..

مشخصات بلاگ
صراط

گر بعد از رحلت رسول‌ الله (ص) ظهر حکومت اسلام به غروب خونین
شهادت حسین بن علی (ع) و شب بی‌قمر غیبت انجامید، این بار
امام (ره) فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد
و این خود نشانه‌ای است بر این بشارت که این بار خداوند اراده کرده است
تا حزب ‌الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند. شهید آوینی

آخرین نظرات
نویسندگان

باسلام خدمت شما دوستان عزیزم.اگر خاطر مبارک باشه یک سری دیگم از شهید مدافع حرم شهید محمود رضا بیضایی نوشته بودم این شهید دردل خیلیا من جمله بنده حقیر سرا تا پا تقصیر طوفانی به پا کرده ........... این متنی که در پایین آمده خاطرات برادر شهید برگرفته از وبلاگ اسکالپل است . ما را نیز دعا کنید... یاعلی


 شوق شهادت طلبی چیزی نبود که یک شبه در او شکل گرفته باشد. علیرغم اینکه در جمهوری اسلامی، دوست و دشمن، اینهمه توی سر تبلیغ ازجبهه و جنگ و شیوه گفتن و نوشتن از دفاع مقدس می‌زنند، بعنوان برادر محمودرضا می‌گویم که او یکی از ثمرات انس با فرهنگ دفاع مقدس و همین کتابها و خاطرات و گفتن‌ها و نوشتن‌ها و مستندها بود. دانش آموز بود که با حاج بهزاد پروین قدس (عکاس جنگ) در تبریز رفاقتی بهم زده بود و مرتب برای دیدن آرشیو عکس‌هایش سراغش می‌رفت. اولین ریشه‌های علاقمندی به فرهنگ جبهه و جنگ را حاج بهزاد در او ایجاد کرده بود. همان سالها بود که دو کار پژوهشی در مورد شهید احد مقیمی و شهید عبدالمجید شریف زاده انجام داد و مجموعه‌ای از خاطراتشان را گردآوری کرد. کتابخانه‌ای که از او بجا مانده تمام کتابهای منتشر شده در حوزه ادبیات دفاع مقدس در ده سال گذشته را در خود گنجانده است. مثل همه بچه‌های بسیج به یاد و نام و عکس‌های سرداران شهید دفاع مقدس از جمله حاج همت، زین الدین، خرازی، باکری، احمد متوسلیان و… تعلق خاطر داشت. این اواخر بسیار پیگیر محصولات جدید ادبیات دفاع مقدس بود. گاهی از من می‌پرسید فلان کتاب را خوانده‌ای؟ و اگر می‌گفتم نه، نمی‌گفت بخوان؛ می‌خرید و هدیه میکرد و می‌گفت بخوان. یکبار کتابی را از تهران برایم پست کرد. بدون استثناء، هر سال، عاشورا را در مقتل شهدای فکه حاضر می‌شد. چند بار هم به من گفت که عاشورا بیا فکه و من فلک زده هر بار گفتم می‌آیم و نرفتم! این اواخر هم هوای کربلا به سرش زده بود. قبل اربعین می‌گفت یکی از دوستانش در عراق گفته تو تا شلمچه بیا، من می‌برمت کربلا. به من هم گفت بیا این سفر را برویم. حاضر شده بودم که برویم که قسمت نشد و بعد ماه محرم رفت سوریه که بقول خودش به صف عاشورائیان بپیوندد.

 با شیعیان کشورهای لبنان، عراق، بحرین، سوریه و… آشنایی داشت و گاهی در موردشان چیزهایی می‌گفت. یکبار پرسیدم: شیعیان لبنان بهترند یا شیعیان عراق؟ گفت: شیعه‌های لبنان مطیع‌ترند ولی شیعه‌های عراق دچار دسته‌بندی و تشتت هستند اما در جنگیدن و شجاعت بی‌نظیرند؛ دلشان هم خیلی با اهلبیت (ع) است طوریکه تا پیششان نام «حسین» و «زینب» و… را می‌بری طاقتشان را از دست می‌دهند. گفتم شیعه‌های ایران کجای کارند؟ با لحن خاصی گفت: شیعه‌های ایران هیچ جای دنیا پیدا نمی‌شوند! خیلی عشق خدمت داشت به بچه شیعه‌ها. این را از فیلمی که یکبار نشانم داد، فهمیدم. موقع دفن پیکرش، داخل قبر بودم که کسی آمد بالای سرم و گفت: محمودرضا یک دوست عراقی به اسم … دارد که پیغام داده به برادرش بگویید صورت محمودرضا را داخل قبر از طرف من ببوسد!


    

  • قاصد

به نام خداوند بخشنده مهربان

خدمت خواهران عزیزم در مجله مفید و پربار زن روز

سلام مرا از این فاصله ی دور پذیرا باشید.

....

اما دلیل اینکه در این هوای بارانی ، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است.

من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه زندگی میکنم ، اما چه ثروتی که میخواهم سر به تنش نباشد.

پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری میکنند و تازه وقتی به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند زود میروند و میخوابند.

اصلا در طول روز یکبار از خود سوال نمی کنند که پسرمان چه میکند...

پدر ومادر من بخاطر اینکه من تنها فرزند خانواده هستم ،دختر خاله ام را به سرپرستی قبول کردند (او هم سن من است).

از آن روز تازه مشکلات من شروع شد،خانه ی ساکت و آرام ما تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد با دختری که به مراتب از شیطان هم پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تراست.

کارهای دختر خاله ام را تنها در یک جمله خلا صه میکنم:

«در خواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره»

میدانم که شما منظورم را فهمیده اید .دختر خاله ام یک لحظه مرا تنها نمیگذارد ،دائما در سرم فکر گناه می اندازد.همیشه سعی میکنم خودم را از او دور کنم.

...

خواهران عزیزم کمکم کنید که من چطور او را سر راه بیاورم.هر چه به او میگویم شخصیت زن این نیست که تو داری انجام میدهی اصلا گوش نمیکند میترسم کار دستم بدهد.باور کنید بعضی وقتها مرا تهدید میکند

فکر میکنم دلیل این همه بدبختی این است که من یه مقدار زیبا هستم.

روزی هزار بار از خدا میخواهم که این زیبایی را از من بگیرد.دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی میکردم و زشت ترین آدم بودم ولی گیر این دختر نمی افتادم.

چطور او را ارشاد کنم؟چطور طرز تفکر او را تغییر دهم؟

در میان گذاشتن این مسئله با خانواده هم تاثیری ندارد چون اهمیت نمی دهند.

.....

امیدوارم هرچه زودتر جواب نامه ام را بدهید.

با تشکر مجدد/برادرتان امین  20/7/65    5:30بعدازظهر

 

 

 «نامه ی دوم»

خدمت خواهران عزیز و گرامی در مجله زن روز

سلامی به گرمی آفتاب خوزستان ...

مدتهاست که منتظر جواب نامه شما هستم ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم جوابی دریافت نکرده ام.امیدوارم که موقعی که جواب نامه ام را میدهید دیگر در این دنیای فانی نباشم.

حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه نوشتم ،شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز به من گفت:

«امین بروبه دانشگاه اصلی ،وقت را تلف نکن»

من تعبیر این خواب را از روحانی مسجدمان پرسیدم و ایشان گفتند:

«دانشگاه اصلی جبهه است»

  • قاصد

یاد گرفتیم از فناوری همیشه علیه فرهنگ استفاده کنیم. فناوری که می بایست در خدمت فرهنگ باشه همیشه به دلیل عدم فرهنگ سازی در مقابل اون قرار گرفته. به عنوان مثال در سال های 85 و 86 که سیم کارت های اعتباری این قدرت رو به مردم داد تا هرکسی برای خودش یک تلفن همراه داشته باشه، اگر توی گوشیت چندتا کلیپ و عکس مستهجن نداشتی مسخرت می کردن و می گفتن پس برا چی گوشی خریدی؟ یعنی مردم فکر می کردند که باید گوشی بخرند تا توی اون فایل های مستهجن بریزند و بلوتوث کنند.

یا اگر کسی اینترنت می گرفت فکر می کرد که باید حتما باهاش بره تو چتروم و یا شروع به دانلود عکس و فیلم مستهجن کنه. یا همین شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک و گوگل پلاس که محلی برای انتشار عقاید و تفکرات هستن امروزه تبدیل شدن به محلی برای تکثیر آلبوم های خانوادگی افراد و پخش اراجیف.

متأسفانه بعضی ها هم که میخوان از این فناوری ها در زمینه های فرهنگی و مذهبی استفاده کنن دچار اشتباه میشن. مثلا تو یک مراسم مذهبی طرف بجای اینکه دلش رو به مجلس بده و اشک بریزه و سینه بزنه تلفن همراهش رو در میاره و شروع میکنه به فیلمبرداری که البته دو دقیقه بعد حذفش می کنه. نه خودش از اون مراسم چیزی میفهمه نه میگذاره بقیه یه ثوابی ببرن.

تنها شخصی که توی کشور ما تونست به ما بگه که از فناوری در راه تعالی فرهنگ استفاده کنیم مقام معظم رهبری بودن. ایشون با دعوت از جوان ها برای شرکت در جنگ نرم باعث شدند تا روند تولید نرم افزارهای مذهبی، پوسترها، کلیپ ها و ... شدت بگیرند.

اما باز هم بعضی هاکه از این فناوری برای فرهنگ سازی و ترویج عقاید اسلامی استفاده می کنند هم گمراه میشن. به عنوان مثال یک نرم افزار قرآنی تولید میشه و بجای اینکه به راحتی در دسترس مردم باشه آنقدر روی اون قفل و پسورد و کلید و .... می گذارند که خریدار هم بیزار میشه از نصب اون برنامه در حالی که فوج فوج نرم افزار ها و DVD های غیراخلاقی رایگان در جامعه پخش میشن.


  • قاصد

طبق مستندات بسیار، "سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی" ثروتمندترین سردار سپاه در جمع سرداران شاغل در سپاه است.
همه دارایی سردار سلیمانی

دارایی‌های فرمانده دلاور نیروی قدس سپاه متشکل از میلیون‌ها قلب عاشق و شیفتگان شهادت  است که با هیچ میزانی قابل قیاس و قیمت گذاری  نیست.

دل میلیون‌ها دلداده کوی شهادت همراه اوست، همان دل‌هایی که به رهنمودهای امام خود حضرت روح‌الله (ره) اعتقاد قلبی دارند آنگاه که فرمود : ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد.

جوانان برومند و ولایت مدار ایران اسلامی هنوز رشادت‌های این سرداران مخلص را به یاد دارند و آن را سینه به سینه و نسل به نسل منتقل خواهند کرد. ملتی که در قاموس خود شکست را پذیرا نیست و شهادت را دروازه‌ای به سوی بهشت موعود می‌داند هیچ‌گاه از شنیدن تهدیدهای پوچ و تو خالی مزدوران استکبار هراسی به خود راه نداده و نخواهند داد.

  • قاصد



در جریان مرحله ی دوم عملیات بیت المقدس ترکشی به اندازه ی نصف کف دست و به تعبیر خود حاج احمد متوسلیان ، ترکش نقلی ، به ران پایش اصابت کرد و او مجروح شد. خب به هر حال جنگ است و مجروحیت هم دارد ،اما داستان مداوای حاج احمد شنیدنی است:

پرستار نگاهی به صورت رنگ پریده و لب های ترک برداشته ی حاج احمد  و بعد به پای زخمی اش انداخت و گفت:

- برادر! اجازه بدین داروی بی هوشی تزریق کنم، این طوری کمتر درد می کشید .

حاج احمد بی معطلی گفت:

- نه خواهر ! بی هوشم نکن! دارو تو نگه دار برای اونایی که زخم های عمیق تری دارند.

پرستار با ناراحتی گفت:

- عمیق تر؟ ترکش به این بزرگی توی گوشت رون شما فرو رفته ، درد این جراحی فیل رو از پا در میاره !

حاجی خودش را از تخت پایین کشید و گفت:

- اصلا من احتیاج به درمان ندارم، بر می گردم خط.

پرستار دنبال حاجی دوید و گفت:

- صبر کنین! منو ببخشین. و سریعا پزشک جراح را در چادر حاضر کرد.

غلغله ای به پا شده بود هر کس می خواست یک جوری حاج احمد را نگه دارد. پزشک جراح خواهش کرد:

- اجازه بدین همین جا هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم ، با این وضع دووم نمیارین. خلاصه حاجی راضی شد و برگشت روی تخت. دکتر ها هم مشغول جراحی شدند و با چاقوی تیز، ران پای حاجی شکافته شد. حاج احمد چشم هایش را بست و دندان هایش را روی هم فشار می داد. او با سر سختی عجیبی درد را شرمنده ی خود کرد و بر آن فائق آمد.

بعد ها خود حاج احمد علت این مقاومت را اینگونه بیان می کند:

ترسیدم که اگه بی هوشم کنن، در حالت بی هوشی مسائل محرمانه ی نظامی از دهنم خارج شه و به این طریق به عملیات ضربه بزنم.


  • قاصد
                                                                                
  • قاصد

خانۀ پدری! فیلمی است که معلوم نیست دقیقاً چه می‌گوید. مخاطبش نامعلوم است و پیام فیلم هم همینطور. معلوم نیست سازندگان این فیلم در نقد چه چیز دست به کار شده‌اند و در نفی چه چیز و اثبات چه چیز پول خرج کرده‌اند. در لحظات اول که فیلم را می‌دیدم گفتم که شاید فیلم در نقد غیرت زیادی است و در نقد دهن‌بینی مردمان است. لحظاتی بعد با کشته شدن ملوک، شک کردم گفتم که نکند فیلم در نقد مردان قدیمی است؟! یا همان بقول آقایان روشنفکر و زنان روشنبین، نقد مردسالاری؟! ما که تا آخر فیلم نفهمیدیم فیلم سخنش با چه کسی بود و چه حرفی داشت! اما بنظر می‌رسد کارگردان مردسالاریِ گذشته و مظلومیت زنان قدیم را به تصویر کشیده است.

  اینکه مردان زورگو هرچه بخواهند به زنان می‌گویند و هر بلایی که می‌خواهند بر سر زنان می‌آورند. اینکه مردان عقل ندارند و گویا جز قوۀ غضبیه هیچ در وجودشان نیست. آن‌جایی که دختر از دست پدر خودکشی می‌کند و آن‌جایی که پدر با مساعدت برادر دختر را می‌کشند، یا آن‌جایی که مردی همسرش را به باد کتک می‌گیرد، همه و همه صحنه‌های قبیحی است که اولاً نمایش دادن آن کار غلطی است و ثانیاً نوعی سیاه‌نمایی است. چرا در این فیلم یک مرد خوب پیدا نمی‌شود. آخرین مرد که او هم در آخر فیلم دروغ می‌گوید. او در لحظات آخر فیلم می‌گوید که پدرش در قتل ملوک هیچ نقشی نداشته و این موضوع کاملاً به او بی‌ربط است. حال آنکه مخاطب می‌داند اینگونه نبوده!

  در فیلم خانۀ پدری ازدواج و کتک خوردن از شوهر و یا پدر، سرنوشت محتوم هر دختری است. گرچه نسل جدید را کمی بهتر نشان می‌دهد. اما در این صورت هم اشکال دیگری بر این فیلم وارد است و آن اینکه تمامی عالم سنت را منکوب می‌کند. اینکه در عالم سنت جهل و جمود و دهن‌بینی و غضب شاکله‌های شخصیتی مردان‌اند، ادعای غلطی است و این فیلم تماماً مردان قدیم را اینگونه جلوه می‌دهد.

  پرسش‌هایی که می‌توان از این فیلم پرسید آن است که آیا ایجاد ترس از مردان نتیجۀ این فیلم نخواهد بود؟ مخاطب دختری که به سن ازدواج رسیده آیا با دیدن صحنۀ خشن این فیلم از ازدواج گریزان نمی‌شود؟ اصلاً تمامی مخاطبین این فیلم که مرد و چه زن و چه کودک و چه جوان آیا از سنت و نشانه‌های آن گریزان نمی‌شود؟

  • قاصد



رهبر ایران می تواند نقشه هایی را که بهترین ذهن ها با صرف بیشترین بودجه ها در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته اند،با یک سخنرانی یک ساعته خنثی کند.(کاندولیزا رایس،وزیر خارجه ی سابق آمریکا)

  • قاصد

بعد از اینکه جناب مسئولان محترم و مردمی، در رابطه با نارضایتی های فعلی مردم در زمینه سیاست خارجی و مسائل داخلی از جمله اقتصادی و سبد کالا، با موجی از اعتراضات روبرو شدند، در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران در رابطه با دلیل این نارضایتی ها، گفتند: «چرا پیام 24 خرداد را درک نکردید؟!»

به همین خاطر ما تصمیم گرفتیم تا قبل از فرا رسیدن سال نو و در قالب یک دوره فشرده، مبانی درک و شناخت پیام انتخابات 24 خرداد را برای آن دسته از عزیزان کم درک کنی! که هنوز نسبت به این پیام شیرفهم نشده اند، برگزار کنیم تا آن‌ها هم حسابی شیر فهم شوند! گفتنی است به شرکت کنندگان در این دوره بعد از آزمون کتبی و شفاهی و عملی، گواهی معتبر داده می‌شود که می‌توانند بگذارند دم کوزه و هر وقت تشنه شدند آبش را بخورند.

کلید شناسی مقدماتی
مدرس: دسته کلید اعظم(به سخنان یکی از تئوریسین‌های اصلاح طلبان که گفته بود حاضر است جاسوییچی اعتدال باشد مراجعه فرمایید)
سوابق استاد: دارای مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری در رشته کلیدسازی از دانشگاهKeybridgh، سابقه 20سال حضور مستمر و شبانه روزی در بازار کلیدسازان تهران، حضور در چند برنامه براندازی نرم و تا حدودی سخت.
اصول لبخند زدن به شیطان بزرگ
مدرس: جواد فیسبوکی
سوابق استاد: بیش از هشت سال ریاست حلقه لبخندزنان آمریکایی دوست، داشتن چند فقره عکس یادگاری در کنار سرتیم لبخند زنان اتحادیه اروپا، سابقه چندبار حضور در دانشگاه های مطرح کشور برای سخنرانی در حوزه لبخند بین الملل و چگونگی دفاع از حقوق تضییع شده ملت به وسیله لبخند زدن.

سبد شناسی و راه های پر کردن آن
مدرس: اسحاقِ جان‌بابا یا اسحاق‌جانِ بابا
سوابق استاد: دارای مدرک دکتری در فرستادن پیام در حوزه سیاست خارجی به ویژه به کشور کویت که مردمش بعد از دیدن تصاویر صف سبد کالا در ایران بروند خدا را شکر کنند. مسئول و مجری طرح «سبدهای پر و جیب های خالی»، از همه مهمتر داشتن رابطه بسیار نزدیک با آقای پدرخوانده!

روش های بستن یک قرارداد خوب!
مدرس: آقا بیژن 
سوابق استاد: هشت سال حضور موفق در رأس سازمان بریزید و بپاشید اما اسراف نکنید، عضو هیأت علمی دانشگاه کلیدسازان نوین ایران و مدرس درس «بستن قراردادها بدون آنکه گندش دربیاد»، متخصص در حوزه خوردن قسم در رابطه با یک قرداد خوب!
وبلاگ طنزهای یک م.رسیخونکچی
  • قاصد



اگر سینما بخواهد جذاب‌تر شود، فقط باید عمیق‌تر شود. آن موقع است که صنعت و حتی فن آن رونق می‌گیرد. بعضی‌ها فقط مدیر هنرِ سینما هستند، به پول و سرگرمی آن هم کاری ندارند. می‌دانم اگر هنرمندانه‌تر باشد، جذابیت آن هم بیشتر است، اما او عشق هنر را دارد و این زیبایی، جذابیت دارد. حال اگر سینما بخواهد هنر، صنعت یا سرگرمی ‌باشد، باید عمیق‌تر باشد، باید بیشتر به‌ ژرفای روح انسان‌ها رسوخ کند.

به گزارش رجانیوز به نقل از ۵۹۸، هفتمین محفل سینمای انقلاب هفته گذشته با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان با موضوع” امکان تحقق سینمای انقلاب ” برگزار گردید.
 
متن کامل سخنرانی استاد پناهیان در ادامه می آید:
 
بسم الله الرّحمن الرّحیم
 
سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدالله رب العالمین و صل الله علی سیدنا و حبیبنا ابوالقاسم مصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی أعدائهم أجمعین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهو قولی.
 
در پاسخ به این سوال که آیا ما می‌توانیم سینمای انقلابی داشته باشید، باید ابتدا ببینیم که آیا می‌توانیم سینمای انسانی داشته باشیم یا خیر؟ و بعد ببینیم که می‌توانیم سینمای دینی و اسلامی‌داشته باشیم و بعد به این سوال می‌رسیم که از برداشت‌های مختلفی که از اسلام هست، آیا سینما می‌تواند در خدمت اسلام انقلابی قرار بگیرد یا خیر؟ عرض بنده این است که ما می‌توانیم سینمای اسلامی‌ داشته باشیم و شاید این سوالِ بی‌موردی به نظر برسد و پاسخ آن بدیهی به نظر بیاید. سینمای اسلامی با رعایت تمام یا حداقل اسلوب مهم و مهمات ارزش‌های دینی هم می‌توانیم داشته باشیم و طبیعتاً می‌توانیم سینمای انقلابی داشته باشیم. نه‌تنها پاسخ اهل سره این سوال‌ها را می‌توانیم به صورت مثبت بیان کنیم، بلکه من می‌خواهم از دوستان اندیشمند خود سوال کنم که سینمایی که انسانی نباشد و به طور مشخص اسلامی نباشد و یک سینمای اسلامی و انقلابی نباشد، هم در فرم و هم در محتوا، چه حرفی برای گفتن دارد؟ چگونه می‌خواهد تعلیق داستان‌های خود را انجام دهد؟ شخصیت‌پردازی را با چه عمقی انجام می‌دهد؟ و چگونه می‌خواهد مخاطب خود را سرگرم کند؟ کدام مخاطب فرهیخته را می‌تواند مجاب کند؟
 
ما در آینده، پاسخ این سوال را خیلی روشن‌تر خواهیم داد. اگرچه اکنون ممکن است بخشی از حرف‌های بنده عجیب به نظر برسد. من فکر می‌کنم تحلیل‌ها، شخصیت‌پردازی‌ها، کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌های یک قصه، اگر عمق و ژرفای یک درام انقلابی را در جریان یک فیلم سینمایی نداشته باشند، اساساً دست‌گرمی در حد طرح‌های اولیه و در حد آموزش‌های دبستانی سینما خواهد بود. اگر آدم بخواهد کاری را پیچیده کند، باید از کار ساده آغاز کند.
 
قصه‌ای که درباره‌ی پیچ‌و‌خم‌های عجیب و غریب انسان ساخته و پرداخته نشده باشد که در درگیری‌های بین انسان و ابلیس و هوای نفس و درون خودش، در محضر پروردگار عالم و داستان زندگی او را نشان بدهد، از نظر فرم داستانی ابتدایی است. مثل این است که شما از نظر قواعد طراحی همه قواعد را در یک قصه رعایت کرده باشید، اما سر موضوع بسیار ساده و بسیط درگیری یک کودک با خودش که آیا حالا که گرسنه است، شکلات دوست خود را بردارد یا برندارد را پرداخته‌اید. در چنین موضوعی داستان را طراحی کنید و شروع کنید و به پایان برسانید. خب آن چیز بدی نیست، خوب است، بالاخره شما یک قصه گفتید. اگر هنرمندانه بگویید می‌توانید یک تغییری ایجاد کنید و آن را به فرجامی ‌برسانید. اگر هنر باشد همین موضوع را برای مخاطب جذاب می‌کند. اما این دست‌گرمی است.
 
شما قصه گفتن را بلد شدید، به تصویر کشیدن و ترسیم نمودار داستانی که از یک نقطه‌ای آغاز می‌شود و مخاطب را به اوج توجه می‌رساند و بعد مخاطب را از آن نقطه رها می‌کند تا کجا که داستان به پایان برسد و در کجا نفس‌ها را در سینه حبس کند، را یاد گرفتید. اما اگر محتوا و مضمون درباره‌ی رابطه‌ی عبد و مولا نباشد، در جدی‌ترین درگیری ها درباره‌ی سحر انسان به سوی خدا و سلوک معنوی او نباشد هر قصه دیگری بگویید جزء قصه‌های دبستانی سینما محسوب می‌شود. اگر سینمای انقلابی، اسلامی که در اوج انسانیت است نباشد، در واقع می‌توان گفت که سینما اصلاً کار خود را آغاز نکرده است. سینما وقتی ظرفیت کارهای بزرگ دارد که به کارهای کوچک‌تر بپردازد. به نظر من هنوز کار خود را شروع نکرده است. مثل این که شما از اسلحه برای مانور نظامی استفاده کنید. مانور نظامی خیلی شبیه جنگ است، اما جنگ نیست. فرماندهانی می‌توانند در مانور های نظامی موفق باشند، اما معلوم نیست که بتوانند در مقابل دشمن واقعی موفق بشوند یا خیر، هنوز وارد درگیری جدی نشده‌اند. خب مسلماً بین یک مانور نظامی و یک نبردِ جدی تفاوت زیادی وجود دارد. نبرد جدی در زندگی انسان، در رابطه‌ی بین عبد و مولاست، بقیه نبردها شوخی هستند و به بازی کودکانه بیشتر شبیه هستند. نبرد واقعی در روح انسان است، اصلاً لازم نیست کسی دنبال اسلامی به معنای این باشد که من به ارزش‌ها اعتماد داشته باشم و در خدمت این ارزش‌ها قرار بگیرم و یا این که ارزش‌ها را باور داشته باشم و بخواهم از رویت این ارزش‌ها در یک شخصیتِ پرداخته شده در یک فیلم لذت ببرم و به این دلیل ماجرا را مشاهده کنم. خیر، برای همه‌ی بی‌دین‌های عالم، سیر و سلوک حضرت امام قصه‌ی جذابی است، جذاب‌تر از همه‌ی قصه‌های تمام آدم‌هاست. ما باید به موضوع فنی نگاه کنیم، بدون ارزش و بدون در نظر گرفتن اعتقادات دینی.
 
آقای بهجت برای خودش سیر و سلوکی داشته است. شما لازم نیست به خدای آقای بهجت و دین آقای بهجت اعتقاد داشته باشید. داستان سلوک معنوی او سرگرم کننده‌ترین داستان حیات بشری است و امثال این مورد. حتی اگر قصه‌ها در یک موضوع قرار نگرفته باشند، هنوز قصه نیستند و در مرحله‌ی الفبای قصه‌گویی هستند.
 
تمام اصول یک قصه‌ی برتر، فیلم‌نامه قوی از نظر چارچوب فیلم‌نامه‌نویسی، از نظر قدرت تعلیقی که می‌تواند ایجاد کند، از نظر این که بتواند زبان سینما را که یک زبان بین‌المللی برای همه گروه‌های مخاطب است، به خدمت بگیرد و همه با آن داستان ارتباط برقرار کنند، همه چیز را باید در نظر گرفت. این‌ها در کجا جان پیدا می‌کنند؟ در کتاب‌های فیلم‌نامه‌نویسی باقی نمی‌مانند، بلکه به پرده سینما می‌آیند. آن‌ها می‌آیند و در بازی آن بازیگر خود را نشان می‌دهند، می‌آیند و در یک قصه در خدمت یک مضمون و یا موضوع و یا پرداختن یک شخصیت، قرار می‌گیرند. همه‌ی این موارد را در نظر بیاوریم. درگیری‌ها چه نوع درگیری‌هایی هستند؟
 
من گاهی اوقات فیلم «گلادیاتور» را در گفتگوهای این چنینی تقدیر کردم. اصلاً ادعا ندارم که با سینمایی آشنایی دارم، چه برسد به این که بخواهم بگویم شناختی نسبت به سینما دارم؛ حتی ادعا ندارم که اهل نقد سینما به معنای واقعی کلمه هستم. اما نقدها را می‌شنوم، خیلی اصول فیلم‌نامه نویسی را شنیدم، کتاب‌هایی در این زمینه ورق زدم، فیلم‌هایی را دیدم. می‌گویند این فیلم برای همه‌ی جهان جاذبه داشته است. فیلم‌های برجسته را نمی‌شود ندید و معمولاً آدم‌ها آن‌ها را می‌بینند! اگر کسی کمی روان‌شناسی خوانده باشد، می‌داند چرا این فیلم جاذبه دارد. اگر کسی از اصول تبلیغات، اصول تأثیرگذاری، اصول متقاعد کردن و قانع کردن مخاطب آگاه باشد، از مقدمه چینی با خبر باشد، از طریقه شکل‌گیری ذهنیت آدم‌ها خبر داشته باشد، می‌داند که این قصه‌پرداز چگونه یک ذهنیتی در مخاطب به صورت یک کاراکتری ایجاد کرده است. حال با این که این قصه‌پرداز یک روان‌شناس بوده یا می‌دانسته، کاری ندارم، اما بالاخره به صورت غریزی موفق شده این کار را انجام دهد که خیلی از آن‌ها هم روان‌شناس نیستند و به صورت غریزی این کار را انجام می‌دهند. این‌ها چیزهایی نیست که نتوان فهمید، می‌توان این‌ها را فهمید.
 
چرا ادبیات غنی فارسی در بخش شعر و در ادبیات عرفانی، ین قدر پُر جاذبه است؟ مثلاً چرا اشعار حافظ یا مولانا این قدر پُر جاذبه هستند؟ چرا به آن‌ها حکمت می‌گویند؟ چرا می‌گویند حکمت در کلام مثنوی جاری است؟ چرا می‌گویند حماسه در کلام فردوسی جاری است؟ چرا زیبایی، لطافت و عرفان در کلام حضرت حافظ جاری است؟ ممکن است آدم نتواند خودش شعر بگوید، اما این‌ها را می‌فهمد، در دانشکده‌های ادبیات همین چیزها را درس می‌دهند. ممکن است شما خودت نتوانی اجرا کنی اما می‌توانی متوجه شوی که چرا این‌ها عمیق شدند و از این رو دلیل جذاب شدند؛ دلیل جذابیت آن‌ها این است که عمیق شده‌اند. خب آدم پای قصه‌ای جذاب هم که بنشیند می‌تواند چنین چیزی را بگوید؛ مگر این‌ چه کار می‌کرد که جذاب‌تر می‌شد؟ در فضای سینما از این باب گاهی اوقات من مثال‌هایی را با دوستان خود را مطرح می‌کنم، چرا ما می‌گوییم گلادیاتور فیلم جذابی است؟ حتی برای امثال ما که شاید دنبال مفاهیم ارزشی یا انسانی باشیم جذابیت دارد، حتی از بعضی از فیلم‌های دفاع مقدس ما هم برای ما جذابیت بیشتری دارند و از بعضی از فیلم‌هایی که برای انقلاب خود می‌سازیم کمی جلوتر هستند؟ تناسب را به کار گرفتند، واقعاً نکته‌ها و بزنگاه‌های اصلی این قصه در مقام اجرا و فیلم‌نامه در کجاهاست؟ چقدر ساده می‌توانست با معارف دینی عمیق شود، اگر عمیق می‌شد جذاب‌تر هم می‌شد. وقتی سینما بتواند انسانی باشد، پس می‌تواند اسلامی هم باشد، وقتی بتواند اسلامی‌ باشد، بنابراین می‌تواند انقلابی هم باشد.
 
اما نیاز به مضامین خیلی عمیق دارد. و من می‌خواهم همین مختصر این مطلب را خدمت دوستان خود عرض کرده باشم که اگر سینما عمیق‌تر شود جذاب‌تر می‌شود. وقتی فیلم جذاب‌تر هست، وقتی با روح و دل شما بیشتر بازی می‌کند، دیگر مردم حوصله نمی‌کنند که به فیلم‌های دیگر نگاه کنند. البته خواهش می‌کنم حرف‌های کودکانه را به ذهن خود خطور ندهید، که آیا شما سینما را سرگرمی می‌دانید یا صنعت، یا دانشگاه! این‌ها به نظر من پرسش‌هایی ابلهانه است. وقتی مردم یک داستان عمیق و جذاب‌تر بشنوند سرگرم‌تر هستند، این مسئله کاملاً قابل جمع است. وقتی مردم سرگرم‌تر بشوند پول بیشتری بابت آن می‌دهند. پس صنعت است، تجارت است. این چه حرفی است که بعضی‌ها –حال برای فرار از چه حقیقتی- آن را مطرح می‌کنند؟ آری از این حقیقت که سینما را می‌توان خیلی عمیق‌تر به استخدام معارف عمیق دینی و انقلابی گرفت. برای فرار از این حقیقت است! برای راضی کردن مخاطبان به اعتزالِ محصول فکری خودشان این حرف‌ها را مطرح می‌کنند. بعضی‌ها برای پنهان کردن سطح نازل فکری خودشان، پناه به این حرف‌ها می‌برند. ممکن است برخی از مخاطبان سینما، بچه‌هایی باشند که فرهنگی چاله میدانی داشته باشند.
 



  • قاصد